جدول جو
جدول جو

معنی مسامحه شدن - جستجوی لغت در جدول جو

مسامحه شدن
کوتاهی شدن، اهمال شدن، سهل انگاری شدن، تغافل شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ لَ / شِ لِ / لَ بَ تَ)
سهل انگاری کردن. تساهل نمودن. مدارا کردن. اغماض کردن. و رجوع به مسامحه شود
لغت نامه دهخدا
بنرمی رفتار کردن، بتاخیر انداختن کاری را کوتاهی کردن اهمال ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
اهمال کردن، اهمال ورزیدن، کوتاهی کردن، سستی کردن، قصور ورزیدن، کاهلی کردن، آسان گرفتن، سهل انگاشتن، طفره رفتن، به تاخیر انداختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد